هنر چیست؟ /زهرا محمدی / دبیر هنر آموزش و پرورش تهران
اندیشه وهنر معلم
راه معلم: مابایدبرای رسیدن به دموکراسی ازکودکان آغازکنیم،تنهاراه رسیدن به دموکراسی آموزش وپرورش است.

هنر چیست؟ /زهرا محمدی / دبیر هنر آموزش و پرورش تهران

 چکیده:   

هنر منشاء هستی ست. هنرمند خالق هنر. تاثیر هنر بر روح افراد امری غیر قابل انکارست. آنچه در این پژوهش بدان توجه ویژه می شود ارتباط بین هنر هاست و منشاء ذاتی هنر که می توان از آن به منابع وجود دست یافت. تعامل میان هنر ها می تواند عالم را دگرگون کند تعامل میان انسانها و فرهنگ ها را به وجود میآورد ومی توان از این طریق به منابع ذاتی بیشماری دست یافت. و آثار هنری متفاوتی خلق کرد که یقینا از ویژگی های ارزشمند تری برخوردار بوده و نه تنها از اثرات قبلی هنر بر انسان بهره برد بلکه اثرات دیگری را بوجود آورد. در عین حال تعامل میان هنر ها باعث می شود هنر و پیام هنرمند از حالت تنهایی ایستایی و انزوا خارج شود و در مسیری پویا و سرنوشت ساز قرار گیرد که همانطور که گفته شد باعث خلق آثار خلاقانه تری ست. لازم به ذکرست که روش پژوهش در اینجا روش کتابخانه ایست و از روش تحلیلی- توصیفی مورد مطالعه قرار گرفته است

کلمات کلیدی: هنر، تعامل هنر ها، هنرمند

 

1.    هنر چیست؟

 در این پژوهش در ابتدا به بررسی چند تعریف در رابطه با موضوع  هنر پرداخته می شود و چیستی هنر مورد تحلیل قرار می گیرد. هنر ، آنچه را طبیعت از تکمیل آن ناتوان است کامل می‌کند. (ارسطو).  از نظر نیچه هنر مهمترین کار و فعالیت ماورای طبیعی مناسب برای زندگی است. واسیلی کاندینسکی در هنر، (باید) وجود ندارد، هنر آزاد است. بسیاری دیگر معتقدند هنر یعنی پذیرفتن واقعیات ویا  ثبت واقعیتهای ذهنی و یا یعنی زندگی کردن و دوست داشتن و حتی اصطکاک روح با فضای اطراف. این ها تعاریفی بود که خیلی از بزرگان در طول سال ها و قرن ها از هنر داشته اند و همه ی آن ها می تواند هم درست باشد و هم غلط برخی هنر را زیبایی می دانند اما این تعریف هم صرفا نمی تواند درست باشد چون هر اثر هنری برای خلق شدن نیاز به یک هنرمند دارد پس یک گل و یا یک درخت که خود به وجود آمده اند نمی تواند یک هنر باشد، شاید بگویید خداوند یک هنرمند است، درست است اما ما در اینجا به دنبال تعریفی کلی تر از هنر می گردیم.

عده ی ای هنر را وسیله ای برای پالایش و اعتلای روح آدمی بیان می کنند و معتقدند که هنر باید اخلاق گرا باشد اما این هم خود تعریفی نادرست است زیرا هنری که ما در یک پوستر اجتماعی و سینما به کار می بریم با هنر خاتم کاری و خوشنویسی در بیان مفاهیم متفاوت است. و افراد دیگری هم می گویند هنر نسخه برداری از طبیعت است مانند میل به خشونت، هوای نفس و … که می توانند مثل یک هنر مقدس زیبا باشند زیرا آیینه ی تمام نمای واقعیت ها می باشد. همچنین عده ای هم بر این باورند که هنر بیان احساس و عاطفه ی آدمی و برداشت او از زندگی و جهان هستی است. اشکالی که در تعاریف بالا وجود دارد این است که همه فقط یک بعد از هنر را در نظر می گیرند ولی هنر کاملا ترکیبی از همه ی آن هاست و نتیجه ی اخلاقی این که هنر تعریف خاصی ندارد و نمی توان برای آن معیارهای مشخصی در نظر گرفت. به همین دلیل متفکران موضوعی به نام (( نظریه نهادی)) را مطرح کرده اند و بر این باورند که اگر چیزی بخواهد یک اثر هنریشناخته شود، ویژگی یا ویژگی‌های خاصی نیست که بتوان در درون آن اثر مشاهده کرد؛ بلکه شأن خاصّی است که عالَم هنر برای آن اثر، قائل می‌شود.

 طبق این تعریف عالم هنر شامل کسانی است که در تشکیلاتی نه چندان مدوّن، حضور دارند و به صورت‌های گوناگون، در ارتباط با یکدیگر به سر می‌برند. این مجموعه افراد که شامل هنرمندان (نقّاشان، نویسندگان، آهنگسازان، کارگردانان و…)، مدیران موزه‌ها، مدیران هنری، مخاطبان حرفه‌ای آثارهنری (هر چند که خودشان هم هنرمند نباشند)، گزارشگران هنر در رسانه‌ها، منتقدان هنری، تاریخ‌نگاران هنر، نظریه پردازان و فیلسوفان هنر و دیگر کسانی که به نوعی با هنر در ارتباط‌ند، هستند، که در صورتی که در مورد هنری بودن یک اثر به توافق برسند، می‌توان آن را یک اثر هنری دانست و اگر اثری از سوی عالَم هنر به عنوان یک اثر هنری شناخته نشود، دیگر نمی‌توان آن را یک اثرهنری به شمارآورد.

در حقیقت، عالَم هنر را می‌توان مرزی دانست که اگر یک اثر ساخته دست بشر، از آن عبور کند به یک اثر هنری تبدیل می‌شود و اگر نتواند از آن بگذرد، اثر هنری به حساب نخواهد آمد. با این حساب، می‌توان لگن توالت دوشان را هم به این دلیل که به دست یک هنرمند ساخته شده است و در یک فضای هنری به نمایش درآمده است و هم به دلیل این که از سوی جامعه هنرمندان عالَم هنر، به عنوان یک اثر هنری پذیرفته شده است، یک اثر هنری به حساب آورد.

تیموتی بینکلی، هم درباره این مسئله که آیا برخی از آثار بحث‌انگیز امروز، به راستی آثار هنری اند یا نه، می‌گوید: فقط می‌توانم بگویم که آنها به دست کسانی که هنرمند محسوب می‌شوند، ساخته (یا خلق یا ایجاد) می‌شوند، منتقدان، آنها را با عنوان آثار هنری مورد نقد و بررسی قرار می‌دهند، در کتاب‌ها و نشریه‌های مربوط به هنر، درباره‌ شان بحث می‌شود، در گالری‌ها یا مکان‌های مرتبط با هنر، به نمایش گذاشته می‌شوند و چیزهایی از این قبیل.

 

2.    هنرمند کیست؟

 در حالت کلی انسان ها به دو دسته تقسیم می شوند:

 1- عده ای که نگاه می کنند و درک می کنند.

2- عده ای که نگاه می کنند و از درک عاجزند.

 هنرمند علاوه برمنابع زمینی و ارتباط حسی و تعامل با آن ها به منبع دیگری از کمال و فهم متصل می باشد که موجب می شود یک هنرمند با سایر انسان ها متمایز شود. یک هنرمند خودخواه است، خودخواهی و غرور هنرمند را باید در آن لحظه که مشغول خلق یک اثر است در چشمهایش مشاهده نمود. یک هنرمند همیشه فقیر است، شاید او زندگی شاهانه ای داشته باشد اما او تشنه ی کمال، کشف و انتقال نشانه ها و معناهای آفرینش است. هنرمند یک مبارز انقلابی است، او روحیه تجدد خواه و ساختار شکن دارد و هدف او این است که با شکستن سنت ها و گاه ترمیم و پیوند آن ها به هم دریچه ای از شعور و آگاهی را به جامعه ی بشری بگشاید. برای هنرمند اصلا مهم نیست که اثری را که آفریده مورد پذیرش مردم است یا نه؟ و این به خاطر غرور و تعصب بیش از اندازه اش می باشد در عین حال که او خود را هیچ کس می داند. هنرمند شهرت و دوامش را از راه نفوذ در مردم دارد نه با تبلیغات توخالی و گذرا. مهم نیست هنرمند چه لباسی بپوشد بلکه وجود اوست که به لباس شخصیت و ارزش می دهد. هنرمند عشق است و تنها زیبایی را دوست ندارد بلکه او به زشتی ها هم عشق می ورزد چون او می خواهد واقعیت ها را نشان داده و با عشق خود آن ها را بپوشاند. هنرمند تحمل پذیرفتن حرفی از روی اجبار را ندارد و اگر کاری را به او تحمیل کنند افسرده می شود. او همیشه در اداره کردن زندگی خود دچار مشکل است و نیازمند حمایت دیگران. هنرمندان اندازه‌های متفاوتی دارند بعضی غول پیکرند و بعضی کوچکتر

 شاملو می‌گفتهنرمندان را سلسله جبالی بدانید که بعضی قله‌های آن از ابرها بیرونند، بالاترند؛ اما همواره باید یادمان باشد که هنرمندان وجودی معصومانه و کودکانه دارند. اگر همه اینها بود و بیش از اینها آنگاه ممکن است که او را بشناسیم….

3.    بحث و بررسی پیرامون مبانی فلسفه ی هنر

واژه ی استتیک را زیباشناسی معنا کرده اند و بحث زیباشناسی همواره توسط دو گروه پی گیری می شود .

1 . فلاسفه، که در خصوص شناخت هنر و ارایه ی تفسیری از آن به صورت عام و کلی به مباحث نظری و ارایه ی تئوری و سبک شناسی در مورد آن می پردازند .

2 . هنرمندان و منتقدان، که همیشه سعی می کنند به هنر به صورت موردی و در مصادیق خاص و منحصر به فرد بپردازند .

موضوع اصلی علم زیباشناسی، دادن پاسخ به این سؤال است که «هنر چیست؟»

عده ای می گویند: «هنر زیبایی است » و از ویژگی های عامی که همه برای هنر نام می برند، «ویژگی زیبایی آن است » یا «هر چیز که ساخته ی آدمی و زیبا باشد» . سؤال دیگری که مطرح می شود، این است که «زیبایی چیست؟»

زیبایی هر چیزی است که آدم را به خود جذب می کند و انسان خواهان تکرار دیدن یا شنیدن آن است . زشتی در مقابل زیبایی . زشت هر چیزی است که از دیدن دوباره ی آن دوری می کنیم و کراهت داریم .

اشکال این تعریف از هنر این است که تمام ماهیت و چیستی هنر را به واکنش مخاطب واگذار می کند . واکنش مخاطب موضوع مهمی است، اما تنها عامل ارزش گذاری یک اثر هنری نیست .

گروهی دیگر معتقدند که هنر هر آن چیزی است که وسیله ی پالایش، والایی و اعتلای روح آدمی بشود; یعنی هنر را صرفا هنر اخلاق گرا می دانند و هنر خود را هنری می دانند که به اثر گذاری های مثبت اجتماعی، اخلاقی، آموزشی، تربیتی و . . . منجر شود . طرفداران این نظریه از شعار «هنر برای اجتماع » جانب داری می کنند .

اشکال این تعریف نیز این است که اخلاقیات و مسایل اجتماعی در همه ی هنرها به یک اندازه کاربرد ندارد که بتوان از آن به عنوان یک معیار جامع برای سنجش آثار هنری استفاده کرد . مثلا در شعر یا رمان یا سینما، میزان اخلاق گرایی با هنری مثل خط یا معرق بسیار متفاوت است .

تعریف دیگری از هنر وجود دارد که می گوید: هنر نسخه برداری از اصل طبیعت است و هر چه در طبیعت وجود دارد، می تواند در هنر هم مصداق داشته و ارزشمند باشد . مثلا هوی و هوس، هوای نفس، میل به جنایت و خون ریزی و دیگر صفات زشت و ناپسند چون وجود دارند، می توانند آزادانه به تصویر کشیده شوند و عینا مثل یک هنر مقدس قابل احترام و تحسین باشند، چون آیینه ی تمام نمای حقیقت و واقعیت ها هستند .

تعریف چهارم می گوید: هنر بیان احساس و عاطفه ی آدمی و برداشت او از زندگی و جهان هستی است .

اشکال کلیه ی این تعاریف این است که یک وجه یا صفت از هنر را در نظر می گیرند و از باقی مسایل چشم پوشی می کنند . هنر در واقع ترکیبی از تمام این معانی است و تعریفی عام را شامل می شود .

پس از موضوع تعریف هنر، بحث دیگری که مطرح می شود، تاریخ فلسفه ی هنر است . این بحث از یونان باستان و افلاطون آغاز و با آرا و عقاید ارسطو ادامه می یابد . بسیاری از اصول امروزی هنرهای مختلف و قاعده و قانونمندی ها در این باره از کتاب بوطیقای ارسطو گرفته شده است .

در خصوص زیبایی شناسی آثار هنری چهار نظریه ی اصلی وجود دارد:

1 .  ویژگی خاص شاهکارهای هنری; 2 . نسخه برداری و اقتباس جالب از طبیعت; 3 . زیبایی در فرم و تکنیک; 4 . زیبایی در مفهوم و محتوا .

گاه کسی در اثر جوشش یک استعداد درونی شاه کار خاصی را در شرایطی که تحت الهام و حالات خاص روحی و روانی بوده خلق کرده، به نحوی که امکان تجربه ی مجدد آن، نه برای دیگران که حتی برای خود او نیز وجود ندارد .

در تعریف دوم، نسخه برداری در داستان نویسی به این صورت است که ما عینا شخصیت و الگوی رفتاری کسی را در داستان کپی کنیم، به نحوی که حتی با وجود تغییر نام و بعضی تغییرات جزیی، دیگر همه بدانند که این تیپ یا شخصیت یادآور کیست و از روی چه کسی الگوبرداری شده است .

در آثار هنری معمولا هنرمندان در ترسیم چهره و رفتار این فرد تغییرات زیادی می دهند، به نحوی که مردم فریب می خورند و رد شخصیت واقعی را گم کرده و وجود و حضور این شخص را باور می کنند و این نیست مگر با تمرین و ممارست بسیار و پرداختن بسیار به جزییات و خاص کردن شخصیت، به نحوی که نتوان برای او مشابهی پیدا کرد، اگر چه نماینده ی تیپ خاصی از افراد اجتماع باشد .

لذت مطالعه ی یک اثر هنری، لذتی است که از کشف و شهود به خواننده دست می دهد . نویسنده یک نقال و روایتگر صرف نیست که مخاطب را به جادوی کلام افسون کند و راه را برتخیل و تعقل او ببندد و تمام عقاید و نظریات و فلسفه ی خاص خود را به ذهن مخاطب تحمیل کند و مستقیما به او خط بدهد و بایدها و نبایدها را به او تاکید کند و او را در منگنه ی بسته ای تحت فشار عقاید و آرای خود و شست و شوی مغزی قرار دهد . تنها در صورت برانگیختن حس کنجکاوی و برانگیختن توجه و احساس هم ذات پنداری با شخصیت هاست که یک اثر را تا آخر ادامه داده و از خواندن آن لذت می بریم و کار را به دیگران نیز معرفی می کنیم .

اگر زندگی شخصیت ها و الگوبرداری هنرمند از زندگی انسان های واقعی، باورپذیر، منطقی و جذاب نباشد، به نظرمان داستان ضعیف و ناقص خواهد بود . همین طور اگر بتوانیم از اول داستان، منظور نویسنده را بخوانیم و بتوانیم آخر و عاقبت کار شخصیت ها و ماجرای داستان را حدس بزنیم .

در زندگی حقیقی، آدم های خسیس، حسود، دروغ گو، متقلب و ریاکار وجود دارند . دختران زیبایی که قربانی فقر خانواده می شوند، زن های جوانی که برای بهبود زندگی و امرار معاش بهتر خانواده، خود را به آب و آتش می زنند و کودکان یتیمی که می کوشند از آینده برای خود یک قصه ی امیدوارکننده بسازند . همه ی ما این نوع داستان ها را به چشم خود دیده و با قهرمان های اصلی آن حرف زده و حتی گاه موضوع را برای یک همکار یا دوست نیز تعریف کرده ایم، اما دو روز بعد دیگر هیچ خاطره ای از آن نداشته ایم .

تفاوت یک هنرمند با یک انسان عادی شاید در همین جا باشد . هنرمند از حادثه الگو می گیرد، آن را با عواطف بسیار رقیق و احساسات و مکنونات قلبی خود پرورش می دهد و داستانی از آن می سازد که وقتی آن را می خوانیم از درک و دریافت احساس و تجربه ی یک زندگی تازه و آشنایی با شخصیتی منحصر به فرد لذت می بریم و به یاد نمی آوریم که ما هم با آن فرد برخورد کوچکی داشتیم . در این جاست که هنر انواع و اقسام گوناگونی پیدا می کند . اگر دوست نویسنده ی ما یک هنرمند راستین، اخلاق گرا و آرمان طلب باشد، داستان را به نحوی خاص خواهد نوشت که دل هر انسان صاحب دردی در سینه بلرزد و تا آخر عمر هر وقت با چنین شخصی مواجه شد، به وظیفه و تکلیف انسانی و شرعی خود عمل کند . اما یک نویسنده ی بازاری و نویسنده ی کارهای عامه پسند، تجاری و سرگرم کننده فقط درحدی به داستان خواهد پرداخت که به نیاز اولیه ی او در مورد دانستن پاسخ دهد و برایش سرگرمی ایجاد کند . این نوع کتاب ها شاید حتی ارزش یک بار خواندن را نیز نداشته باشند و به زحمت بتوان آن ها را تحمل کرد .

هنرها عواطف را برمی انگیزند و در بسیاری موارد ما خود را به جای قهرمان ماجرا احساس کرده با او هم دردی یا هم ذات پنداری می کنیم و در ساعاتی از کتاب به جایش زندگی می کنیم . درد و رنج او ما را محزون می کند و نمی توانیم از چکیدن اشک ها خودداری کنیم .

عواطف و حالات روحی ما معمولا در رفتارهای خاصی نمود پیدا می کنند . مثلا یک آدم افسرده با قدم های نامنظم و شانه های آویخته و بی حال، بی هدف قدم می زند، یا یک آدم سوگوار غم و رنج خود را با گریستن، خود آزاری و شور و سر و صدا نشان می دهد .(صفایی، 1403)

احساسات و عواطف و کلمات مربوط به آن ها اغلب جا به جا می شوند و به اشتباه به کار برده می شوند . دوست داشتن، محبت، مهربانی، نرم خویی، عشق و وفاداری اغلب دچار این مساله می شوند . ابراز علاقه یا احترام، به عشق تعبیر می شود و یا . . . .

یک نویسنده باید درباره ی این موضوعات و حالت ها مطالعه کند . او باید رفتار این حالت ها را در آدم های معمولی بشناسد و بتواند آن ها را در مورد آدم هایی خاص حدس بزند . حرکات بدنی، لحن صدا، حالت چهره، ژست، نوع کلمات و گفت و گویی که به کار می رود، توصیف صحنه، مکان، زمان و شناخت جزییات از مهم ترین مطالب و موضوعات مورد نیاز در نویسندگی است .

توجه به فرم و تکنیک و قالب استاندارد کار در داستان نویسی از طریق توجه به طرح و قصه ی اصلی داستان و طرح ها و شخصیت های فرعی ممکن است . ابتدا باید قالب ها و انواع فرم ها و تکنیک ها را شناخت و نیز با مضمون و درون مایه ی مناسب برای هر نوع داستان آشنا شد و سپس با تمرین و ممارست به الگوی دل خواه رسید . توجه بیش از اندازه به هر یک از ابزار و عناصر داستانی، شکل داستان را از حالت نرمال و طبیعی آن خارج کرده به آن شکلی غیرطبیعی و مصنوعی خواهد داد . رشد به اندازه ی اعضا، ترکیب و وحدت کلی و جزیی بین آن ها، هم سویی در جهت رسیدن به هدف از بیان قصه و غرق شدن در عواطف و احساسات جاری بر آن، اصلی ترین کار یک نویسنده ی جوان را نشان خواهد داد . پس به طور خلاصه می توانیم بگوییم که در تعریف هنر و معیارگذاری برای سنجش آثار هنری و ادبی، هنر را با دو معیار می سنجند:

1 . هنر برای اجتماع: در خدمت دین، اخلاق، تربیت و مسایل آموزشی به جامعه .

2 . هنر برای هنر: هنر در خدمت استعدادها و خلاقیت و شکوفایی هنری و فرمالیزم و صورت گرایی در هنر، توجه به ساختار و ظاهر اثر و تکنیکی بودن آن بدون بحث محتوایی .

آنچه در اینجا می بایست بدان توجه داشت ارتباط میان هنر هاست. و به اعتقاد نگارنده هنرمند واقعی کسی ست که بتواند ارتباط میان هنر ها را درک کند و از این ارتباطات درچه های جدیدی به سمت و سوی اهداف هنر بیابد.

این تعامل می تواند به بخش های متنوعی تقسیم بندی شود. و همچنین اهداف متنوعی را به دنبال داشته باشد

به طور مثال با زبان جدیدی که می توان از تعامل میان هنر ها بدان دست یافت به بررسی ریشه های عمیق فرهنگ ملی و دینی رسید. و به اعتقاد بسیاری از صاحب نظران می توان تعامل بین فرهنگ دینی و ملی را از طریق زان هنر ممکن ساخت.

 

4.    هنر از نظر هایدگر

در این «زمانه تنگدستی» که انسان با بهره گیری از تکنولوژی مدرن، انسانیتش در حد سیطره بر طبیعت تنزل یافته، مارتین هایدگر، هنر را تنها راه رهایی برای خروج از بحران مدرنیته معرفی می کند. هنر _ به معنایی کاملاً متفاوت و نامتعارف_ نقش و جایگاه ویژه ای در تفکر این فیلسوف آلمانی دارد. هنر در معنایی وجودشناختی عبارت است از انکشاف حقیقت و حقیقت، ظهور و انکشاف وجود است. از نظر هایدگر، هر هنری در ذات خود شعر است و شعر وسعتی به بلندای زبان دارد. زبان نیز در این فلسفه، تفسیری انتولوژیک دارد و محل ظهور وجود و حقیقت است.

پرسش از ماهیت هنر، ویژگی یا ویژگی های ذاتی آن، منشأ و سرآغاز هنر، غایت و مصادیق و کارکردهای هنر، مهم ترین پرسش هایی است که فلسفه هنر، عهده دار پاسخ گویی به آن است. فلسفه هنر از جمله فلسفه های مضاف است که به تبیین چیستی هنر و مبانی نظری و فلسفی آن می پردازد. به تعبیر دیگر، فلسفه هنر با تبیین مبادی و مبانی غیر هنری هنر سر و کار دارد.

پیش از دوران مدرنیته، در آراء متفکران غربی، مباحث هنر به خلاقیت و نوآوری فردی و ذوق شخصی ارجاع داده می شد و فلسفه هنر در ضمن مباحث معرفت شناختی مطرح بود. مقام هنر در نگاه اول در جایی میان طبیعت و عقل قرار دارد اثر هنری از شکل وارگی خام طبیعت گذر کرده و در جائی فراتر از طبیعت ایستاده است هنر با این گذر که از نگاه یک گام به جلو برای استقرار مطلق در جای خودش محسوب می شود توانسته است تاریخ را یک گام به جلو کشانده و انسان و جهان را از اسارت در حصار طبیعت خام اندکی رهاتر سازند

طبق نظام هنر شناسی در هنر سمبولیسم محتوا اسیر در حصار فرم است و از این رو سمبولیسم را باید هنری دانست که جلوه گری آن از چندانی از محتوا را نصیب مخاطب نخواهد کرد در دوره بعدی هنر یعنی کلاسیسم با تناسب و فرم و محتوا مواجه هستیم در هنر رومانتیسم محتوا بر فرم فزونی می یابد و به اصطلاح از آن سرریز می شود که شعر و موسیقی را بهترین نمونه برای معرفی هنر دوره رومانتیسیسم می نامد هنر و مانتیس با همه توانایی اش باز هم پاسخگوی ه همه حقیقت هستی نیست و بدینسان امر مطلق مورد توجه به نیاز خود را در فراروی از هنر می بیند و در گام بعدی قدم به مرحله دین میگذرد.

هایدگر سعی دارد «قدرت نجات دهنده هنر» را در برابر جهان تکنولوژیک و سوبژکتیویستی کنونی، نشان دهد. در این تفکر هنر تا سرحد یک «منجی» ارزش می یابد. وی اذعان دارد که مرادش از هنر، «هنر بزرگ» است، نه هنر جدید. ( احمدی، 1381)هنر جدید تنها نوعی سرگشتگی انسان را روایت می کند و خود در ذیل تفکر تکنیکی مدرن نفس می کشد. چنین هنری نمی تواند وجود را به ظهور برساند. هایدگر از «مرگ هنر بزرگ» سخن می گوید. اما برخلاف هگل معتقد است که امکان بازگشت چنین هنری وجود دارد. بازگشتی که «نجات» غرب را شکل می بخشد (یانگ، 1384: 14). «هنر بزرگ» از آن حیث بزرگ است که حقیقت موجودات به مثابه یک کل را آشکار می سازد. «هنر بزرگ» انکشاف حقیقت است.

به نظر پژوهنده دیدگاه هایدگر در باب هنر، مساله ای است که امروزه باید مورد توجه تمدن شرق و غرب قرار بگیرد و هنر با زیبایی ارتباط تنگاتنگ پیدا نماید و این حسن و زیبایی در ضمن مباحث وجود و مراتب آن مورد توجه قرار گیرد. این مقاله بر آن است با روایتی ساختاری از فلسفه هنر هایدگر، افق های این تفکر در باب هنر را با اندیشه های اخلاقی و انسانی نزدیک و مقارن نماید. تا از این رهگذر، تا حدودی فهم اندیشه رازگونه هایدگر را امکان پذیر سازد و در پرتو آن نقاط تشابه دو دستگاه فکری در باب هنر را بیابد، هرچند به لحاظ مبانی اندیشه فرسنگ ها از یکدیگر فاصله دارند

دور هرمنوتیکی

منشأ اثر هنری، هنرمند نیست بلکه «هنر» است. پرسش از منشأ اثر هنری، در همان ابتدا، تبدیل به پرسش از هنر می شود (یانگ، 1384: 36)

هایدگر می گوید این که هنر چیست را باید از اثر هنری فهمید و این که اثر چیست را تنها از ذات هنر می توان دانست. چیستی اثر هنری را از ذات هنر درمی یابیم و چیستی هنر را از ذات اثر باید استتناج کرد (کوکلمانس، 1382: 144). آشکارا دوری مطرح می شود که در منطق باطل است. هایدگر در روش هرمنوتیکی خود دور را می پذیرد و آن را برای فرآیند فهم اجتناب ناپذیر می داند. هایدگر در کتاب «وجود و زمان» مثال هایی از دور هرمنوتیکی را مطرح می کند:

1. برای فهمیدن این که هستی چیست، نیازمند بررسی وجود «دازاین» هستیم. اما مگر می توان وجود «دازاین» را بدون فهم قبلی از هستی فهمید؟

2. فهم و تأویل هر چیزی نیازمند پیش فهم ها است، ولی پیش فهم ها خودشان چیزی غیر از فهم و تأویل نیستند.

3. «دازاین» بدون فهمی از هستی نمی تواند با هستی مواجه شود. اما بدون فهم از هستی، هستی معنا ندارد (Heidegger, 1962: 195-197).

در رساله «سرآغاز اثر هنری» به این دور در قالب هنر و اثر هنری اشاره می شود: چگونه می توان فهمید هنر چیست، بدون آن که اثر هنری را مورد بررسی قرار داده باشیم؟ اما اثر هنری چگونه هنر خوانده می شود، اگر ندانیم که هنر چیست؟ هایدگر معتقد است این دور امکان بنیادی ترین نوع شناخت را فراهم می آورد. فهم هنر در ارتباط با فهم اثر هنری و فهم اثر هنری در ارتباط با فهم هنر است و بدون هر یک، فهم دیگری ممکن نیست. به باور هایدگر، در دور هرمنوتیکی، مهم ورود به حلقه هرمنوتیکی است نه خروج از آن (Heidegger, 1999: 85).

برای ورود به این دور، وی ازخود اثر هنری آغاز می کند، اما توضیح چندانی برای این انتخاب نمی دهد. از آن چه دم دست است باید آغاز کرد. هایدگر برای درک امر انتزاعی از قبیل هنر مصداق انضمامی آن را مقدم می سازد تا با توصیف آن، به فهم امر انتزاعی برسیم. چون هنر مفهوم کلی است که مشخص نیست دقیقاً به چه چیزی اشاره دارد، به اثر هنری بالفعل موجود می پردازد که ما را راهنمایی کند (رضایی، 1390: 55).

 

5.    تعامل میان هنر مندان:

عامل دیگری که در تعامل میان هنر ها موثر ست، تعامل میان هنرمندان ست. هنر مندان در گرایش های متفاوت می توانند یکدیگر  را ببیند با یکدیگر مشارکت کنند و از هنر های هم استفاده کنند. و در نتیجه اثر خلق شده را از تعامل بایکدیگر ارائه دهند. بنابر این می بایست از نشستها و کنفرانس ها و جلساتی که باعث ارتباط چهره به چهره میان هنر مندان ست حمایت شود. تا بتوان این ارتباط را بوجود آورد.

 

6.    نتیجه گیری:

آنچه در این پژوهش بدان توجه ویژه شده است تعامل میان هنر هاست. چرا که اگر قدرت نجات دهنده هنر را باورکنیم می توان با ترکیب هنر ها تاثیرات یک اثر هنری ها چندین برابر  کرد . چرا که می توان از چند انرژی که در منابع متنوع نهفته است بهره برد. راهکاری که در این پژوهش پیشنهاد می شود برگرفته از دور هرمنوتیکی ست که هایدگر عنوان می کند. با این تفاوت که این دور می تواند میان عنواع هنر و هنرمندان متفاوت باشد. به طوری که هر هنرمندی هنرش را با هنر مندان دیگر در زمینه های متفاوت هنری به اشتراک گذاشته و اثر هنری در حالتی رفت و برگشتی میان هنر مندان و انواع هنر خلق شود.

یک نمونه که در اینجا شایان ذکر ست ، نمونه ای از کار های پژوهش گر ست . در آن سعی شده از تعامل میان هنر ها استفاده شود. که از جمله رومن رولان در میان یک نمونه  از کار های شرقی استفاده شده است. که در ادامه متن نگاشته شده به همراه ترجمه آورده می شود

Great victory is that of a miserableand defenceless person who has been deprived of bliss creates happiness and generously shares it with people all over the world.

Great victory is that of a miserable and defenceless person who has been deprived of bliss creates happiness and generously shares it with people all over the world. Romain Rolland

 

 

پیروزی بزرگ در اینجاست که انسانی تیره روز و بیچاره بیمار و دردمند که دنیا او را از شادمانی محروم کرده است شادمانی را می آفریند و به جهانیان می بخشد .رومن رولان

 

7.    منابع:

1.    رضایی، مهران، بررسی رساله منشأ اثر هنری، مجله کتاب ماه فلسفه، سال چهارم، شماره 44، اردیبهشت 1390.

2.    یانگ، جولیان، فلسفه هنر هایدگر، ترجمه امیر مازیار (تهران: گام نو، 1384)

3.    کوکلمانس، یوزف. ی، هایدگر و هنر، ترجمه محمدجواد صافیان (آبادان: نشر پرسش، 1382)

4.    احمدی، بابک، هایدگر و تاریخ هستی (تهران: نشر مرکز، 1381).

5.    صفایی، علی، استاد و درس (ادبیات؛ هنر؛ نقد) (قم: انتشارات هجرت، 1403ق)

  Heidegger, Martin, Being and Time. Trs: John Macquarrie and Edward Robinson (NewYork & Row, 1962).

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

شنبه 21 مرداد 1396برچسب:, :: 19:5 :: نويسنده : *** راه معلم ***

مابرای رسیدن به دموکراسی،بایدازکودکان آغازکنیم ////////////// ///////////////
درباره ی سایت

به سایت اندیشه وهنر معلم خوش آمدید.>>>>>>>>>>>> راه معلم : ماناچاریم دموکراسی راازکودکان آغازکنیم. / تنهاراه رسیدن به دموکراسی آموزش وپرورش است./ آموزش دموکراسی ازگفت وگو آغازمی شود./کودکان رابایدبه شنیدن حرف همدیگرعادت دهیم/ وجدان بیدار/ پذیرش منطق /تعادل عقل و احساس / پرهیزازمفت خوری / رعایت قانون جمع / برتری منافع جمعی بر منافع فردی / این تفکر که "هیچکس بدون اشتباه نیست."رابایدبه کودکان بیاموزیم. /// اصل ۳۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی : دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سر حد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد. //// اصل ۲۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی : احزاب، جمعیت‏ها، انجمن‏های سیاسی و صنفی و انجمنهای اسلامی یا اقلیتهای دینی شناخته‌شده آزادند، مشروط به این که اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند. هیچ‌کس را نمی‌توان از شرکت در آنها منع کرد یا به شرکت در یکی از آنها مجبورکرد.
تنهاراه رسیدن به دموکراسی آموزش وپرورش است ..........
">
تازه ها
نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 47
بازدید هفته : 142
بازدید ماه : 125
بازدید کل : 5637
تعداد مطالب : 169
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1